همیشه از جعبه ابزار خوشم می‌آمد. به نظرم هر مردی شبیه جعبه ابزارش بود. جعبه ابزار بابا یک‌ جعبه آهنی بسیار سنگین بود. جعبه ابزار عموی بزرگم یک کمد بود! جعبه پدربزگم یک‌جور. و جعبه ابزار خانه ما که همسر جمعش کرده یک‌جور.

همیشه دوست داشتم کنار بابا بایستم تا وقتی چیزی را تعمیر می‌کند وسایل داخل جعبه ابزار را بررسی کنم و بپرسم این چیه؟ به چه دردی می‌خورد؟ اولین‌بار کی آن‌را خریدید؟

و همیشه چیزهای جالبی در آن پیدا می‌کردم. کریستال‌های لوستر، تیله، گیره سر، آهن‌ربا، ترانس مهتابی، سکه مبارک‌باد، لامپ‌های بسیار کوچک چرخ ژانومه مامان ... .

اگر فرصت داشتم از جعبه ابزارهای آدم‌هایی که می‌شناسم و دوستشان دارم عکس می‌انداختم. و کاش قبلا از جعبه ابزار آقاجون عکس گرفته بودم. لابد الان هر تکه از ابزارش یک گوشه‌ است. چیزهایی داشت باورنکردنی. هرکدام یک قصه داشت. بعضی‌ از آن‌ها عمرشان به جنگ جهانی دوم می‌رسید. خودش این‌طور می‌گفت. و از علاقه عجیبش به عتیقه‌جات بعید هم نبود. و آن‌قدر از گذشته خاطره داشت که مرز بین عمر او و عمر هیتلر را فراموش کنی.

زن‌هایی را هم دیده‌ام که جعبه ابزار دارند. گیرم ابزارشان را در یکی از کشوهای آشپزخانه‌شان گذاشته باشند. درست بالای کابینت حبوبات و کنار کشو قاشق و چنگال‌ها. کشو ابزارهای مامانی این‌طوری بود و در همان یک کشو از انبردست بود تا تسبیح.

همیشه که نمی‌شود منتظر مرد خانواده ماند! و اصلا تعمیر کردن واشر یک شیر، محکم کردن دسته در قابلمه، باز کردن پیچ رادیو مگر چقدر دشوار است که طاقت این‌همه انتظار داشته باشد؟

بگذریم. این‌ها را گفتم تا یک چیز دیگر بگویم. تا قبل از مادری هیچ‌وقت به فکرم نرسیده بود که من هم روزی جعبه‌ ابزاری خواهم داشت مخصوص خودم. جعبه ابزاری نه از جنس جعبه محکم و مرتب زرد و سیاه کمد انباری‌مان. جعبه‌ای پر از ابزار والدگری.

مدت‌ها است فکر می‌کنم بنشینم و به جعبه ابزار مادری‌ام سر و سامانی بدهم. دیشب که یحیا تصمیم گرفت از ساعت دو به رویم لبخند بزند و تا ساعت پنج صبح مقاومت کند دیدم بهترین فرصت است. هر باری که با کالسکه دور میز گرد ناهارخوری که اگر جمعه مهمان نداشتیم داشت این کاربردش را از دست می‌داد!- چرخیدم توی دفترم یکی از ابزار مادری‌ام را یادداشت کردم. گیرم از بعضی کمتر و از بعضی خیلی بیشتر استفاده کرده باشم. فرقی نمی‌کند. دارمشان. همه را کنار هم.

فرق این ابزار با وسایل داخل جعبه ابزار داخل کمد این است که هرچه از یکی‌شان بیشتر استفاده کنم، قوی‌تر کار می‌کنند. یا من در استفاده از آن ماهرتر و تواناتر می‌شوم؟

این لیست ابزارهای جعبه ابزار مادری من است. متاسفانه از همه‌اش هم استفاده کرده‌ام. اما حالا که روی کاغذ نوشتم و مقابل دیدم گذاشتم بهتر انتخاب خواهم کرد. می‌نویسم و شما را هم تشویق می‌کنم لیست ابزارهایتان را بنویسید. اگر چیزی در لیست من نبود لطفا شما اضافه بکنید تا تهیه کنم. شاید هم از قلم افتاده باشد.

۱. تنظیم حدود و مقرارت باهم

۲. توجه به منفعت جمعی به جای منفعت شخصی

۳. اختیار و آزادی عمل

۴. جدی گرفتن

۵. توضیح دادن و دلیل آوردن

۶. توجه به نیازهای عاطفی

۷. همراهی و مشکل‌گشایی مشترک

۸. الگو بودن

۹. علت‌یابی

۱۰. القا

۱۱. پیگیری رفتار زیان‌بار

۱۲. تملق

۱۳. فریب

۱۴. ارزیابی او با خودش

۱۵. مقایسه با دیگران

۱۶. قهر

۱۷. ترساندن از اثر عمل

۱۸. استفاده از کلمات نادرست

۱۹. سلب امتیاز و منع از کارهای مورد علاقه

۲۰. پاداش کلامی

۲۱. جایزه

۲۲. بی‌تفاوتی و نادیده گرفتن

۲۳. نظارت

۲۴. ایجاد رقابت

۲۵. خواندن کتاب

۲۶. تماشای فیلم

۲۷. سخنرانی

۲۸. گفتگو

۲۹. توجیه

۳۰. برنامه‌ریزی مشترک

۳۱. استفاده از زور فیزیکی

۳۲. سکوت

۳۳.فریاد

۳۴. حل مساله با دیگران و هم‌سالان

۳۵. نمایش و بازنمایی رویداد در قالب بازی

۳۶. توکل

۳۷. خُل‌بازی

۳۸. سفر

۳۹. غُر زدن

۴۰. پرت کردن حواس

۴۱. ترک کردن موقعیت

۴۲. مشورت گرفتن از کارشناس

۴۳. درد و دل کردن با دوست

۴۴. بیان تجربه و خاطره و شنیدن خاطرات مرتبط

۴۵. عذرخواهی

۴۶. باج دادن

۴۷. نقاشی کشیدن

۴۸. پیش‌بینی

۴۹. ذکر

۵۰. نوشتن و ثبت رویداد

 

در تنظیم ترتیب این فهرست یادداشت‌هایم از کتاب‌هایی که خوانده بودم سهم داشت و البته حافظه‌ام. حتما باز هم هست که خاطرم نیست. در استفاده از بیشتر این ابزارها با همسرم یعنی پدر توافق داشتیم. خیلی‌ها را هم به انتخاب خودم استفاده کردم. برای استفاده از تعداد زیادی از این ابزار هم پشیمانم. اما خب من که تابحال مادر نبودم! و امیدوارم که با همراهی خدای مهربان کمترین استفاده را از ابزارهای نادرست داشته باشم. که ترمیم و تعمیر کردن بلایی که استفاده از برخی از آن‌ها می‌تواند به روان کودک بزند مثل این است که با یک آچار زده باشی لوله اصلی آب را ترکانده باشی! تازه برای آن راهکاری هست. این‌جا اما ممکن است بلایی سر کودکم بیاورم که جبران‌ناپذیر باشد!

باید از این لیست چند نسخه پرینت بگیرم تا همیشه جلو چشمم باشد و به خودم یاد‌آوری کنم می‌خواهم از کدام بیشتر استفاده کنم و کدام را کنار بگذارم.

گاه دعا می‌کنم خدایا عزیزان مرا از شری که گمان می‌کنم خیر است و در حق‌شان انجام می‌دهم حفظ کن! و بلند آمین می‌گویم!

و این روزها که می‌گذرد و دارد سخت می‌گذرد از خیلی از ابزارهایی که دوست ندارم متناسب موقعیت استفاده می‌کنم. باج دادن و القا کردن دوتای از آن‌ها است که هیچ دوستشان ندارم. اما فعلا با توجه به محدودیت زمان امکان استفاده از ابزار دیگری ندارم. خوبی‌اش این است که می‌دانم به ابزاری که دارم استفاده می‌کنم حضور دارم و می‌دانم که استفاده از این ابزار مستمر نخواهد بود. که برای قرار گرفتن در بعضی موقعیت‌ها ما انتخاب نمی‌کنیم. اصلا قبل از قرار گرفتن پیش‌بینی هم کرده‌ایم و برنامه‌هم داشتیم. اما آن‌چه رخ داده با تصور ما متفاوت بوده. پس ناگزیریم از ابزاری که می‌دانیم صدمه می‌زند اما کارمان را راه می‌اندازد استفاده کنیم. مثل وقتی که چراغ بنزین خیلی وقت است روشن شده و مجبوریم تا رسیدن به پمپ بنزین رانندگی را ادامه دهیم.

و چه چیز در استفاده از ابزار آسیب زننده خطرناک است؟ عادت کردن به استفاده از آن.

پس باید به این هم آگاه باشم و یک دعای دیگر هم بکنم. خدایا ما را در رهایی از عادت‌های بدمان یاری کن! آمین!

یادداشتم را دوباره می‌خوانم. می‌بینم شاید این ابزار را در جعبه ابزار مادری‌ام گذاشته باشم، اما در واقع از آن‌ها برای تنظیم و تعمیر و مدیریت خودم استفاده می‌کنم! و مگر والدگری چیزی غیر از پرورش خود است؟!