نوشتن، بعد از مدت‌ها ننوشتن خیلی سخت است.

مخصوصا اگر دست نوشتنت جای دیگری بند شده باشد.

مدتی است جدی جدی دارم برای کودکان می‌نویسم.

هم‌قد آن‌ها می‌شوم و تماشا می‌کنم، بعد بر می‌گردم سرجایم و تایپ می‌کنم یا در دفترم با مداد ثبت‌شان می‌کنم.

بعد دوباره 7 ساله می‌شوم، شش ساله می‌شوم، پنج ساله می‌شوم. نگاه می‌کنم، می‌شنوم و ثبت می‌کنم.

انگار گرفتار زبان دومی شده باشم. و یا ناگزیر به زندگی در دوره، هفت سالگی و سی و هفت سالگی.

دویدن بین این 30 سال در فاصله چند ثانیه یا دقیقه سخت است.

اما دارد حیف می‌شود این 37 سالگی از بس که ننوشتمش!

باید برای خودم یک چالش تعریف کنم. روزنوشت؟

شاید.

چند روزنوشت؟

این شدنی‌تر است.

به امید خدا